حال اگر چه هیچ نذری عهده دار ِ وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!
ساده ازمن «بی تو می میرم» گذشتی خوب من!
من به این ی ک جمله ی خود سخت ایمان داشتم
لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!!
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
گفتم: میری ؟ گفت : آره.. گفتم : منم بیام ؟ گفت : جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر ! گفتم : برمی گردی ؟ فقط خندید... اشک توی چشمام حلقه زد سرمو پایین انداختم... دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد گفت : میری ؟ گفتم : آره گفت : منم بیام ؟ گفتم : جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر ! گفت : برمی گردی ؟ گفتم : جایی که میرم راه برگشت نداره ! من رفتم... اونم رفت... ولی اون مدتهاست که برگشته و با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده...
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی
این متن جهت تست وارد شده... لطفا پس از وارد کردن کد ابزار در وبلاگ متن رو حذف کنید
--------
-----
......
قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ
==========
گالری عکس
دریافت همین آهنگ
==========